بدون عنوان
بچه ها و پیرمرد
پسر های امام علی (ع) رد می شدند از لب رود
یك پیر مرد نزدیكشان كنار آب نشسته بود
آنها دیدند كه پیر مرد آب می پاشد به دست ورو
آب می ریزد بر روی پا انگار بلد نبود وضو
هردو تا گفتند (بابا جان) وضو می گیریم ما دو تا
ببین كدام درست تر است شما بشو داور ما
وضویشان را دید وگفت : چه عالی بود كار شما!
چه قدر قشنگ یادم دادید! هزار ما شاالله بچه ها
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی